کد خبر : 5501
تاریخ انتشار : شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۵

در فضای رسانه‌ای مقاومت از محور عراق غافل نشویم

در فضای رسانه‌ای مقاومت از محور عراق غافل نشویم
عراق به‌عنوان یکی از کشورهای محور مقاومت چه جایگاهی در میدان رسانه‌ای مقاومت دارد؟ روایتگری عراق در شرایط امروز مقاومت چقدر مهم است؟ «فؤاد عبدالعلی‌پور» فعال رسانه‌ای پاسخ می‌دهد
به گزارش رواج ۲۴ به نقل از –فارس – گروه رسانه: «فؤاد عبدالعلی‌پور» یک فعال رسانه‌ای است که شاید بسیاری از ما او را با پادکست‌هایی که طراحی و کارگردانی کرده بشناسیم؛ مثل «مرد میدان»، «رادیو پنج»، «رادیو غزه» و…او امروز بنا به‌ضرورت دوران، بخش اعظم زمان و توان خود را به کار در حوزهٔ مقاومت اختصاص داده است. عبدالعلی‌پور در یکی از فعالیت‌های اخیرش، به همراه چند نفر از همکاران عرب‌زبان خود به عراق سفر کرد تا مراسم تشییع «سید حسن نصرالله» در کربلا و نجف را روایت کند. اگرچه مراسم تشییع برگزار نشد؛ اما دست عبدالعلی‌پور از روایت «عراق در سوگ سید» خالی نماند و با اطلاعات و روایت‌های دست‌اول و جذابی به ایران برگشت تا آنها را در قالب یک کتاب به چاپ برساند.در این گفت‌وگو به بررسی وضعیت رسانه‌ای عراق و اساساً لزوم روایتگری عراق می‌پردازیم.
شما برای روایت فضای عراق و نحوهٔ کنشگری مردم بعد از شهادت سید حسن نصرالله به عراق رفتید. ایدهٔ این کار چگونه شکل گرفت؟ چرا اصرار داشتید راویان عرب‌زبان این طرح را اجرا کنند؟ آیا با حضور مترجم مقصود حاصل نمی‌شد؟وقتی خبرهای اولیه و غیررسمی از تشییع سید در کربلا منتشر شد، به بخش بین‌الملل حوزهٔ هنری پیشنهاد دادم که عراق باید روایت شود، روایت تشییع سید مهم است و روایت مردمی کف میدان هم باید انجام شود.تأکیدم این بود که راوی عرب بفرستند تا بتوانند زی و زیست عراق را ترجمهٔ فرهنگی کنند برای مخاطب ایرانی. راوی عرب می‌تواند دیالوگ برقرار کند و فراروایت تولید کند. وقتی راوی به زبان مقصد مسلط نباشد، بخش عمیقی از روایت را از دست می‌دهد. چون گفت‌وگو شکل نمی‌گیرد و در محاوره‌ها نمی‌تواند فعال شرکت کند. صرفاً اتفاق و آنچه را که می‌بیند روایت می‌کند.وقتی آنجا اتفاقی می‌افتد، دو حالت پیش می‌آید؛ یا آن‌قدر برای مردم عادی و روزمره است که اصلاً روایتش نمی‌کنند، یا موقع ترجمهٔ فرهنگی آن برای مخاطب ایرانی قصه کاملاً تغییر می‌کند.ما که عرب خوزستان هستیم و آن زیست را می‌شناسیم و در آن زندگی کرده‌ایم و با آن بزرگ شده‌ایم، با نگاه فرهنگی روایتی رسانه‌های جمهوری اسلامی ایران می‌توانیم با عینک زیستی خودمان، کار را دقیق‌تر ببینیم. این استدلالم بود.
چرا عراق باید روایت شود در حالی که امروز به نظر می‌رسد غزه و لبنان در خط مقدم میدان نبرد سخت قرار دارند؟وقتی تشییع انجام نشد، دوستان گفتند روایت اتفاقاتی که در عراق افتاده برای ما موضوعیت دارد. طراح و فهم ما از ماجرا این است؛ همان‌طور که در جنگ سخت و در میدان سخت، محور مقاومت شکل داده‌ایم و از نیروی قدس سپاه پاسداران ایران تا کتائب و حشدالشعبی در عراق و انصارالله در یمن و حزب‌الله در لبنان و… داریم به‌صورت محوری در جنگ سخت عمل می‌کنیم، در فضای رسانه‌ای و روایت هم باید محوری عمل کنیم.یعنی روایت ایران، عراق، بحرین و تک‌تک محورهای دیگر مهم است. حتی روایت نحله‌های مردمی هم مهم است. چون صف‌آرایی می‌کنند در مقابل روایت‌ها و رسانه‌های جبههٔ استکبار که از همان روز ۷ اکتبر روایت و روایت‌سازی را شروع کردند.در ۷ اکتبر که نیروهای حماس به خط زدند، یک کنسرت در سرزمین‌های اشغالی در حال برگزاری بود. ارتش اسرائیل چون نیروهای حماس را در بین شرکت‌کنندگان در کنسرت تشخیص نمی‌داد، به کنسرت حمله می‌کند. سه مرتبه آپاچی‌های رژیم تسلیح می‌شوند و کنسرت را بمباران می‌کنند. آمارهای رسانه‌های صهیونیست بیش از ۳۰۰ کشته را در این ماجرا روایت کرده‌اند. ولی BBC خبر منتشر کرد با این مضمون که «حماس با جوانانی که در کنسرت بودند چه کرد!»یعنی خط روایت از همان ساعات اول آغاز می‌شود. ما به طور کلی در روایت ضعیف عمل کرده‌ایم و نهایتاً داریم کار خبری می‌کنیم. اقتضای کار خبری این است که تخدیر می‌کند. وقتی یک سال هر روز روزشمار کرونا داریم و اعلام می‌کنیم ۳۰۰ نفر، ۵۰۰ نفر، ۷۰۰ نفر و… فوت کردند، عادی می‌شود.
در غزه هم همین‌طور است. هر روز خبر از تعداد کشته‌شدگان می‌دهیم «۱۰۰۰ کودک دیگر هم کشته شدند»، «آمار کشته‌های غزه به ۴۲ هزار نفر رسید» و… وقتی مدام تکرار می‌شود، فقط یک عدد به نظر می‌رسد که زیاد می‌شود. ما باید به سمت روایتگری قوی برویم.
یعنی فکر می‌کنید غزه و لبنان به اندازهٔ کافی راوی دارند و محور عراق مغفول مانده است؟بله. وقتی سید شهید شد و ما به عراق رفتیم، حملات پراکندهٔ رژیم به لبنان در حال سازماندهی و تبدیل‌شدن به جنگ بود. بسیاری از فعالان رسانه‌ای و راویان میدانی از رسانه‌های رسمی یا شخصی خود را به لبنان رسانده بودند. به دلیل کثرت راویان و خبرنگاران، در لبنان حتی با تورم روایت هم مواجه شدیم. از روایت درست، حرفه‌ای و روایت بحران تا بلاگری روایت آنجا اتفاق افتاد.غزه هم روایت درون‌گرایی دارد و راویانی که زنده مانده‌اند هنوز دارند روایت می‌کنند. خیلی‌هایشان هم شهید شده‌اند.وقتی میدان را نگاه می‌کردم دیدم در طراحی محور مقاومت روایت، روایت ایران، لبنان و فلسطین را داریم. اما عراق مغفول مانده بود. نگاه ما این بود که روایت عراق هم نیاز است. چون این روزها می‌گذرد و از بحران عبور می‌کنیم. اما این روایت خلأ خواهد داشت اگر امروز به تمام میدان‌ها نپردازیم.مثل مواجههٔ الان ما با جنگ ۳۳روزهٔ لبنان. سال‌ها از این جنگ می‌گذرد. اما روایت ما از آن جنگ، روایتی است که المنار درآورده است. هرچه المنار درآورده، هست. هرچه درنیاورده دیگر تقریباً وجود ندارد. درصورتی‌که اگر این روایت درمی‌آمد و توسعه پیدا می‌کرد، از دلش ده‌ها کتاب و محصول رسانه‌ای بیرون می‌آمد. این روایت در بازخوانی تاریخی اتفاق بسیار کمک می‌کرد.امروز هم شاید اهمیت روایت عراق زیاد نمود نداشته باشد. اما زمان که بگذرد و حجاب معاصرت که بشکند، تا چند سال آینده این روایت خودش را نشان می‌دهد.
به‌عنوان راوی، در روایت عراق برای مخاطب ایرانی با چه چالش‌هایی روبه‌رو هستید؟ما ایرانی‌ها چون رفت‌وآمد زیادی به عراق داریم، تصور می‌کنیم عراق را می‌شناسیم. درصورتی‌که فضای عراق را خود عراقی‌ها هم نمی‌شناسند. این کشور، کشور عجایب است. آن‌قدر اتفاقات متفاوت در ضرایب و ظرایف مختلف در آن افتاده و می‌افتد، تحلیل میدان و واقعه برای خود عراقی‌هایی که در آن فضا زیست می‌کنند هم آسان نیست. چه رسد به ما که روای وارداتی هستیم.این کار ما را سنگین‌تر می‌کند. چون مخاطب، خودش را آشنای به مسئله می‌داند، ما باید روایت را به‌گونه‌ای طراحی کنیم که این آشنایی‌زدایی در ذهن مخاطب اتفاق بیفتد. ما با کلیشه‌های ذهنی مخاطب طرف هستیم. شکستن این کلیشه‌ها نیاز به ظرافت دارد.از طرفی مردم عراق آن‌قدر در ۲۰-۳۰ سال اخیر و کلاً در تاریخشان اتفاق دیده‌اند، روایت را روایت نمی‌کنند. بلکه به‌صورت خبر می‌گویند و زود عبور می‌کنند. به همین خاطر در آوردن روایت در آن سرزمین کمی سخت است. ما هم وقتی به عراق رفتیم که چند روزی از شهادت سید گذشته بود و مردم تا حدی از ماجرا عبور کرده بودند. بااین‌حال ما یک هفته‌ای آنجا بودیم و مصاحبه‌های خوبی گرفتیم.
در روایت عراق بعد از شهادت سید حسن نصرالله به چه مسائلی پرداختید؟ طراحی‌تان برای روایت عراق چه بود؟سه لایه کار تعریف کرده بودیم:۱. فرهنگ عامه: که مردم عادی بودند.۲. روایت اتفاق و حرکت کنشگران مختلف: کنشگرانی که کارهای شبکه‌ای کرده بودند، مثلاً برنامهٔ ختم و مراسم عزاداری ترتیب داده بودند، روستاها را به خط کرده بودند، تشییع نمادین در بصره، ناصریه، نجف و… برگزار کرده بودند، و…۳. پرتره: تعدادی افراد شاخص که محور این کار بودند دیدیم و با آنها مصاحبه کردیم.ما صبح‌ها قاب روایت و خط روایت را با دوستان درمی‌آوردیم. تا غروب یا شب گفت‌وگوها را انجام می‌دادیم. شب دور هم جمع می‌شدیم و مطالبی را که به دست آورده بودیم مرور می‌کردیم و طراحی می‌کردیم که از هر کدام چند روایتی بیرون بکشیم.در عراق ۵ میدان جغرافیایی تعریف کردیم. بصره، ناصریه، کربلا، نجف و بغداد استان‌هایی بود که در آنها برنامه‌ای برای سید تدارک دیده شده بود. وقتی در میدان قرار گرفتیم فهمیدیم که از بغداد روایتی درنمی‌آید. چون در بغداد بیشتر واکنش‌ها سیاسی بود و گروه‌های سیاسی برای تجدید بیعت پای‌کار آمده بودند. روایت پسینی این ماجرا در پازلی که تعریف کرده بودیم نمی‌نشست.ولی در آن ۴ استان روایت‌های خوبی درآمد که در قالب کتاب منتشر می‌شود. احتمالاً اسم کتاب «شط‌سالی» خواهد بود. یک شعر عربی است با این ترجمه که «مثل شط‌سالی در من موج‌هایی از حزن و غم است. برای تو گریه می‌کنم و چشم‌هایم را کور می‌کنم.» شط هم عمق و وسعت را نشان می‌دهد و هم امتداد زمان را.
شعر از قدیم برای عرب‌زبانان یک ابزار قدرتمند برای بیان مواضع اعتقادی و سیاسی بوده است. در عراق امروز هنوز این‌گونه است؟بله. یکی از مسائلی که در فرهنگ عامه به آن پرداختیم و محور روایت عراق است، شعر و ادبیات است. دو نوع شعر در عربی داریم شعر «بلیغ و فصیح» و شعر «شعبی» یعنی مردمی و عامیانه. یکی از کسانی که متولی یکی از برنامه‌های شعری بزرگ در بصره بود، این شعر را برایمان خواند.یکی از تفاوت‌های ما با عراق این است که در ایران وقتی اتفاقی می‌افتد سازمان‌های فرهنگ و هنری سفارش می‌دهند، پویش ایجاد می‌کنند یا تشویق می‌کنند تا هنرمندان و شاعران تولید هنری داشته باشند. اما در عراق و کلاً مردم عرب بسیار کلمه‌زیست هستند. بلاغت از نسل‌های گذشته نسل در نسل در عرب پیش می‌رود.یکی از اتفاقاتی که در میدان عراق دربارهٔ سید افتاد، این تولیدات ادبی و شعر و پویش‌های شعری و شب‌شعرهای مختلف است که خیلی پررنگ در استان‌ها و مناطق مختلف به‌صورت مردمی و سازمانی پیش رفته. حتی یک هفته بعد از اتفاق که ما آنجا رفتیم، فضاسازی اکران شهری‌شان هم متأثر بود از این فضای ادبیاتی که ایجاد کرده بودند. بعدش بسیاری از کارها در فضای رسانه‌ای رسمی عراق فراگیر شد.
بر اساس مشاهدات و مطالعاتی که داشتید فضای رسانه‌ای عراق را از نظر رسانه، انسان‌رسانه، موج‌سازی رسانه‌ای و… چگونه ارزیابی می‌کنید؟در عراق کلاً با دو نوع فضای خبری مواجهیم. یک نوع، نوع سیاست‌زدهٔ ساختاری و سازمانی و رسمی است که خبر منتشر می‌کند. یک نوعش چیزی است که در ترجمهٔ فرهنگی ایران «قرارگاه مردمی» یا «تشکل مردمی» نامیده می‌شود.غلبهٔ رسانه در عراق برخلاف ایران، در رسانه‌های مجازی نیست. پررنگ‌تر، دقیق‌تر و مؤثرتر از این نوع، زبان ادبیات و شعر است. مردم کاری تولید می‌کنند بی‌آنکه شبکه‌ای برای انتشارش ایجاد کرده باشند و خودشان تبدیل به رسانه می‌شوند. به همین خاطر در عراق با انسان‌رسانه بیشتر مواجهیم تا رسانه. این انسان‌رسانه‌ها نوعاً زبانشان شعر و ادبیات است. موجی که در عراق ایجاد می‌شود از همین سرحلقه‌ها شکل می‌گیرد و حتی رسانه‌های رسمی را هم تغذیه می‌کند.تزاحم‌های سیاسی و چالش‌های گروه‌ها با همدیگر خیلی متفاوت است. اما می‌بینیم که برای شهادت سید حسن نصرالله، مقتدی صدر و رسانه‌هایش هم پای‌کار می‌آیند. این خود باعث کنش رسانه‌ای می‌شود.از نظر اجتماعی و هوش کنشگران، انگار موج‌سازی در عراق خیلی زودتر از ایران به نتیجه می‌رسد. چون فرهنگشان سازمانی نشده و هنوز کوچه‌بازاری است. به همین خاطر ما یکی از میدان‌های اصلی روایتمان در هر شهری بازارش بود. بعد از شهادت سید، صدریون با بیانیهٔ مقتدی صدر، و حشدالشعبی و بدنهٔ سنتی و مردم معتقد به مرجعیت با بیانیهٔ آیت‌الله سیستانی به میدان آمدند.
مرجعیت در عراق خیلی به عملیات نزدیک است. ساعت ۱۰ صبح خبر منتشر می‌شود، آیت‌الله سیستانی نماز ظهر را در بازار نجف می‌خوانند و حوزهٔ نجف بعدازظهر مراسم برگزار می‌کند. در ایران بین پیام مرجعیت تا اقدام، زمان بیشتری طول می‌کشد و مسیر طولانی‌تر است.در واقع ساختارهای فرهنگی بین مرجعیت (منشأ صدور پیام) با مردم فاصله ایجاد کرده‌اند. درحالی‌که سازمان‌های فرهنگی قرار بوده به‌عنوان حلقهٔ میانی، تسهیلگر این کار باشند. گویی مردم گاهی کار را به نهادها و سازمان‌ها واگذار می‌کنند.
ما سال‌ها در شرایط مختلف بحران و جنگ و جشن شاهد بوده‌ایم که مردم حرکت‌های خودجوش و کاملاً مستقل داشته‌اند و بارهای بزرگی را از زمین برداشته‌اند. چرا امروز گاهی کارها را به سازمان‌ها واگذار می‌کنند؟ما در طول این سال‌ها نهادها را به سازمان تبدیل کرده‌ایم. به همین خاطر امر اجتماعی گاهی به‌اشتباه امر سازمانی فهم می‌شود. بعد مجبور می‌شویم قرارگاه خاتم تأسیس کنیم که نهادهای مردمی را حفظ کند تا از بین نروند. چون آنچه از بین می‌رود، نقش مردم است.سازمان‌ها باید نقش پشتیبانی و تسهیلگری داشته باشند. اما وقتی خودشان کار را انجام می‌دهند و تصدی‌گری می‌کنند، دارند چیزی را تضعیف می‌کنند و از بین می‌برند و آن «مردم‌پایه بودن» امور است. اگر این طور پیش برود کار سازمانی می‌شود.در عراق هنوز این اتفاق نیفتاده است. نهادها هنوز زنده‌اند و پیام مرجعیت خودبه‌خود و سینه‌به‌سینه در هرم مخاطبی می‌چرخد. افراد و گروه‌های مردمی وقتی پیام مرجعیت را می‌شنوند بدون اینکه منتظر سازمان‌ها باشند، کار خودشان را می‌کنند. وقتی اتفاقی از مردم شروع می‌شود و مردم آن را پیش می‌برند، اثرگذارتر می‌شود.ما هرچه پیش رفتیم تلاش کردیم ساختارمند عمل کنیم و نهادها را به سازمان تبدیل کردیم. سازمان هم با طرح و برنامه عمل می‌کند.
یعنی سازمان‌ها نباید کار اجتماعی و فرهنگی انجام بدهند؟اتفاقاً وظیفهٔ سازمان‌ها است که کار اجتماعی و فرهنگی کنند. چون آن‌قدر میدان وسیع است و آن‌قدر ما در مسائل مختلف تحت هجمه هستیم که کار فقط با تلاش‌های مردمی پیش نمی‌رود. تفاوت جامعهٔ ما با جامعهٔ عراق این است که ما در نوک پیکان حمله در جبههٔ حق هستیم و عراق عقب‌تر است. طبیعی است که بخشی از بار را باید سازمان‌ها در ایران بردارند. ولی این تعادل نباید به هم بریزد.
رسانه در این موضوع چه وظیفه‌ای دارد؟ چگونه می‌تواند مانع از بین رفتن نقش مردم شود؟رسانه‌ها نباید بیشتر بر فضای سازمانی تمرکز کنند تا کاری که کوچک اما مردمی و مؤثر است. رسانه باید تعادل را در پرداخت به کار سازمانی و کار مردمی رعایت کند و این خط را بشکند. چون اگر سازمان‌ها کار فرهنگی و اجتماعی را هضم کنند، ما یک میدان و یک سری از میدان‌داران را از دست می‌دهیم و از دست دادن این‌ها برایمان خسارت است.بنا به فرمایش رهبر انقلاب، قلب‌ها و ذهن‌ها دست خداست. اما رسانه باید فهم کند که ما در یک وضعیت جنگی هستیم و در وضعیت جنگی هر کدام از رزمنده‌ها در هر نقطه‌ای که می‌جنگند اهمیت دارند. کسی که در قرارگاه رسانه‌ای حضور دارد باید تک‌تک محورها و تک‌تک این رزمنده‌ها را ببیند. جایی یک ارتش دارد عمل می‌کند، جای دیگر یک نفر. ولی آن یک نفر، ارتش تک‌نفره است. چون جنگ ما مبنایی است و اعتقاد داریم یک نفر از جبههٔ حق بر ۱۰ نفر از جبههٔ باطل غلبه می‌کند. جاهایی که این‌طور نگاه کنیم توفیق حاصل می‌کنیم. اما اگر مادی نگاه کنیم و بر جنبه‌های مادی متمرکز شویم، بدون آنکه بجنگیم شکست می‌خوریم.مثلاً ما پادکستی طراحی کردیم با این نگاه که نمونه‌های مردمی موفق را به خود فعالان فرهنگی نشان دهیم. بسیاری از کسانی که در کشور کار اجتماعی و فرهنگی می‌کنند واقعاً دارند جهاد می‌کنند، چون اتصال به بودجه و سازمانی ندارند. با این حال کارهای ارزشمند و بزرگی انجام می‌دهند.

این بچه‌ها باید همدیگر را ببینند و بشناسند. آن‌وقت با لشکر فرهنگی‌کارها، محور کار اجتماعی شکل می‌گیرد. اگرچه تعدادشان کم است و پول ندارند، اما وقتی همدیگر را ببینند آن‌وقت جریان و شبکه‌ای از فعالان فرهنگی و اجتماعی خواهیم داشت که در فضای سازمانی هضم نمی‌شوند.سازمان‌ها رسانه هم دارند. به همین خاطر وقتی کار فرهنگی یا اجتماعی می‌کنند دیده می‌شود. در مقابل، کارهای موازی مردمی دیده نمی‌شوند. یکی از کارهای رسانه‌های رسمی و غیررسمی این است که کارهای فرهنگی و اجتماعی مردم‌پایه را بازنمایی و روایت کنند. در این صورت دست‌کم تعادلی بین کارهای سازمانی و کارهای مردمی در دیده‌شدن ایجاد می‌شود.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.