طوفان الاقصی و دکترین بن گوریون
به گزارش رواج ۲۴ به نقل از –گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، محمد بیات، پژوهشگر مسائل خاورمیانه:
طی یکسال اخیر کارشناسان مسائل خاورمیانه و تحلیلگران امور نظامی- امنیتی ابعاد مختلفی از «عملیات طوفان الاقصی»، به ویژه اهداف و پیامدهای آن را مورد بررسی و تحلیل قرار دادند. گروهی از تحلیلگران معتقدند که عملیات برقآسای واحدهای نظامی جنبش حماس به اراضی اشغالی به مثابه اقدامی ضدساختار، توانسته کارآمدی تمام ساختارهای نظامی- امنیتی رژیم صهیونیستی را زیر سوال برده و عملاً زمینه مرگ دکترین «بن گوریون» را فراهم آورد.
در سوی مقابل اما عدهای دیگر از استراتژیستهای نظامی معتقدند حمله «هفتم اکتبر» یک استثناء نظامی بوده و با هشیاری سیستم امنیتی رژیم دیگر تکرار نخواهد شد. فارغ از درستی یا نادرست بودن هر یک از ادعاهای فوق آنچه مسلم به نظر میرسد، دیگر استراتژیهای کلاسیک ارتش اسرائیل کارایی نداشته و «هاکریا» به عنوان مرکز تصمیم سازی های نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی، به این نتیجه رسیده که با توجه به تغییر تهدیدات امنیتی لازم است تا آنها نیز دکترین نظامی جدیدی اتخاذ کنند[1]. برهمین اساس در این مقاله سعی خواهیم کرد به چرایی شکست دکترین «بن گوریون» پرداخته و لزوم بازنگری استراتژیک در عملکرد نیروهای مسلح و قوای امنیتی رژیم صهیونیستی را در برابر تهدیدات جدید مورد بررسی قرار دهیم.
دکترین بن گوریون چیست؟
در نخستین روزهای اعلام وجود موجودیت جعلی رژیم صهیونیستی، «دیوید بن گوریون»، نخستین نخست وزیر اسرائیل و رهبر ائتلاف چپگرای «ماپای» دکترین نظامی- امنیتی برای مقابله با کشورهای عربی و گروههای فلسطینی اتخاذ کرد.
«حمله پیشدستانه و جنگ محدود»، «انتقال بحران به خارج از فلسطین اشغالی»، «عدم درگیری در چند جبهه»، «گسترش روابط با کشورهای غیر عرب خاورمیانه»، «خودکفایی در صنایع دفاعی»، «مهاجرت دیاسپورای یهودی به سرزمین فلسطین»، «خودکفایی در صنایع آفندی- پدافندی»، «برقراری ارتباط راهبردی با یک قدرت بزرگ»، «ارتش رسمی محدود و نیروی ذخیره گسترده» از جمله اصول اساسی استراتژیستهای نظامی رژیم پیش از حمله هفتم اکتبر بوده است.
طی سه دهه ابتدایی عمر رژیم، ارتش اسرائیل با استفاده از این دکترین نظامی موفق شد تا ارتش کشورهای عربی همچون مصر، سوریه و اردن را شکست دهد و تبدیل به قدرت نظامی- امنیتی در منطقه شرق مدیترانه شود.
با آنکه این استراتژی نظامی سالها مورد استناد مقامات اسرائیلی بوده اما واقعیت آن است که پس از صلح «کمپ دیوید» و محدود شدن دامنه منازعات رژیم به گروههای مقاومت فلسطینی- لبنانی، این استراتژی نظامی سالهاست که تغییرات اساسی را تجربه کرده است. به عنوان مثال ارتش رژیم از سال 2000 میلادی به بعد براساس سیاست «چمن زنی» به گروههای مقاومت حمله کرده و پس از ترور شخصیتها و از بین بردن بخش قابل توجهی از آنها جنگ را متوقف میکند.
در این سیاست تلآویو قصد دارد تا با تضعیف گروههای مقاومت برای چند سال امنیت خود را تضمین کرده و بر فرآیند توسعه اقتصادی در داخل سرزمینهای اشغالی متمرکز شود. نکته کلیدی در این نگاه آن است که گروههای مقاومت باید به قدری تضعیف شوند که اساسا امکان حمله زمینی- موشکی به سرزمینهای اشغالی را نداشته باشند. عملیات طوفان الاقصی سبب شکست هم زمان تمام استراتژیهای نظامی رژیم تا هفتم اکتبر 2023 شد.
استراتژی جدید رژیم چیست؟
طی 12 ماه اخیر ارتش اسرائیل با بازنگری در دکترین امتیتی «بن گوریون» سعی کرده است تا مدلی دیگر از «بازدارندگی فعال» را در برابر ایران و اعضای محور مقاومت به نمایش بگذارد. دکترین جدید نظامی رژیم که به عنوان استراتژی «هشتم اکتبر» از آنها یاد میشود، دارای محورهایی همچون «گسترش همزمان نیروهای مسلح رسمی»، «پافشاری بر ایجاد ائتلاف پدافندی بین المللی در برابر محور مقاومت»، «تلاش برای تضعیف سازمان سیاسی- نظامی گروههای مقاومت»، «تشدید کمپین ترور»، «استفاده از فناوریهای جدید» و «آماده سازی اسرائیل برای جنگ فرسایشی» است.
به نظر میرسد بنیامین نتانیاهو و متحدان راستگرای وی قصد دارند با توجه به ضربه «هفتم اکتبر»، راهبرد «وحدت میدانها» و تاکتیک «حلقه آتش» خود را با شرایط جدید وقف داده و برای مقابله با محور مقاومت تدبیر جدیدی اتخاذ کنند. در این سیاست جدید تلآویو قصد دارد به حدی از «بازدارندگی» دست یابد که دیگر وقایعی همچون حمله طوفان الاقصی تکرار نشده و اصطلاحاً امکان تکرار وضعیت محاصره برای رژیم از بین برود.
به عنوان مثال از نخستین روزهای بحران هفتم اکتبر این ادعا از سوی کارشناسان مطرح میشد که اسرائیل توان جنگیدن در چند جبهه مختلف را ندارد اما اکنون با گذشت قریب به یکسال، غلط بودن این ادعا ثابت شده است. دیگر مورد قابل ذکر مسئله انتقال بحران به خارج از سرزمینهای اشغالی و جلوگیری از درگیر شدن مراکز پرجمعیت فلسطین اشغالی بوده است.
در 11 ماههای اخیر حزب الله و انصارالله در حلقه دوم راهبرد «وحدت میدانها» موفق شدند تا از طریق تبادل آتش در شمال و جنوب فلسطین اشغالی علاوه بر آواره کردن بیش از 60 هزار صهیونیست، فعالیت عادی را در شهرهای ایلات و حیفا مختل کنند. نتیجه طبیعی چنین روندی انتقال بحران به داخل سرزمینهای اشغالی و ناامن شدن محیط زیست شهرکنشینها است[2].
در فرامتن جنگ غزه، نخست وزیر جریان راست و حزب لیکود قصد دارد تا در رقابت میان ارتش و دستگاههای امنیتی، وزن سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل را افزایش دهند تا از این طریق یکی از آخرین پایگاههای قدرت جریان چپ- میانه در فلسطین اشغالی را تضعیف کنند. پیش از این نتانیاهو و متحدان الترا ارتدکس و راست افراطی وی از طریق پیگیری لوایح اصلاحات قضایی قصد داشتند تا به این مهم دست یابند ولی در عوض سبب ایجاد «بحران قانونی» در فلسطین اشغالی شدند که خود به آسیبپذیری اسرائیل منجر شد.
به حاشیه رفتن دکترین «بن گوریون» و بازتعریف سیاستهای نظامی- امنیتی اسرائیل به نتانیاهو این امکان را خواهد داد تا علاوه بر برجای گذاشتن میراثی ماندگار در سپهر سیاسی- امنیتی رژیم، بتواند با استفاده از این سیاست عناصر کلیدی جریان چپ را در ارتش و نهادهای امنیتی تصعیف کند. در جریان این تصفیه راستگرایان میتوانند با استناد به سیاستهای جدید افراد قدیمی یا متعهد به استراتژی بن گوریون را از رده فرماندهی خارج کرده و به بخشهای دیگر ارتش هدایت کنند.
در شطرنج کانونهای قدرت در اسرائیل، به توجه افزایش نفوذ احزاب و جریانات راست افراطی و مذهبی، امکان تفاهم میان جریانهای چپ- راست میانه با نیروهای افراطی روز به روز کاهش یافته است. این دو بلوک قدرت با آنکه در داخل خود میزبان نگاههای متفاوتی هستند اما نهایتاً در دو جبهه موافقان و مخالفان اصلاحات قضایی دسته بندی میشوند. در مسیر قدرت گیری و چیرگی جریان راست، تغییر دکترین امنیتی «بن گوریون» میتواند نقش کلیدی در بازتعریف مجدد مسئولیتها، تخصیص بودجه و در نهایت وزن هر یک از ارگانهای نظامی- امنیتی در برابر مفام نخست وزیر ایفا کند.
مشکل اساسی جناح راست در این جنگ قدرت نفوذ قابل توجه عناصر اصطلاحاً میانه رو در درون دستگاههای امنیتی مانند موساد، آمان و شین بت و نیز خود ارتش است. به عبارت دیگر راست گرایان زمانی میتوانند از نهادهای امنیتی برای مهار و کنترل ارتش استفاده کنند که ابتدا بر آنها نفوذ کامل داشته باشند. تحقق این موضوع نیازمند تصفیه افراد مستقل و جایگزین کردن آنها با نیروهای وفادار است.
دکترین «هشتم اکتبر» اسرائیل در وضعیت «آزمون و خطا» قرار دارد و تا پایان جنگ نمیتواند از اصول اساسی آن سخن گفت، اما با گذشت 11 ماه از جنگ به نظر میرسد برخی از مفاد آن، کموبیش، مشخص شده باشد. گذر زمان و نتیجه نهایی نبرد میان محور مقاومت و رژیم صهیونیستی نشان خواهد داد که آیا این استراتژی جدیدی کارآمدتر از دکترین نظامی «بن گوریون» است یا آنکه صهیونیستها باید به دنبال اتخاذ راهبرد جدیدی برای ترمیم شکافها و ضعفهای امنیتی خود در منطقه غرب آسیا باشند[3].
برخی کارشناسان امور نظامی معتقدند که با وجود ظهور تهدیدات جدید اما همچنان به دلیل عدم تغییر چشمگیر در موقعیت ژئولیتیکی رژیم صهیونیستی، نمیتوان تمام مفاد آن را به صورت کامل کنار گذاشت و تنها باید برخی اصول آنها با توجه به افزایش تهدیدات و در عین توانمندیهای جدید رژیم در حوزه نظامی- امنیتی بازتعریف شود. در سوی مقابل برخی استراتژیستهای جدید معتقدند «برتری در حوزه فناوری» به صورت مستقیم بر وضعیت ژئوپلیتیکی کشورها تاثیر گذاشته و میتواند «عمق راهبردی» آنها و توان مقابله با کشورهای حوزه پیرامونی را افزایش دهد
گروهی سوم اساساً معتقدند که تجدیدنظر در برخی مفاد دکترین بن گوریون امری «موقت» و «تاکتیکی» بوده و این احتمال وجود دارد که در آینده نزیک با از بین رفتن وضعیت اضطراری بار دیگر دکترین امنیتی بن گوریون در صدر برنامه نظامی قوای مسلح اسرائیل قرار بگیرد. نکته کلیدی در این روند میزان ابتکار عمل محور مقاومت و تلاش برای اتخاذ روشهای جدید علیه دشمن صهیونیستی است. حال باید منتظر ماند و دید که که کدام یک از دیدگاههای فوق در نهایت میتوانند هادی سیاستها- تاکتیکهای ارتش اسرائیل در مواجهه با تهدیدات خارجی باشد. آیا آغاز پایان دکترین بن گوریون فرا رسیده یا آنکه رژیم صهیونیستی تصمیم گرفته است تا در نبرد طوفان الاقصی از تاکتیکهای دیگری بهره ببرد؟
برچسب ها :رژیم صهیونیستی ، طوفان الاقصی ، یاداشت تحلیلی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0