گاهی می گفت: فردا هر کجا بودیم فقط نان می خوریم و یا فردا روزه می گیریم و می رویم کوه هم عبادت است و هم ورزش.وقتی هم که سرباز شد آمدیم تهران. با اینکه ماهی ۱۵۰۰ تومان حقوق داشت؛ اما برنامه ما عوض نشد. افطاری ماه رمضان نان و انگور بود و یک تومان یخ.
زمستان آن سال نفت نخریدیم. می گفت: می سازیم یعنی باید بسازیم. ما تا سال ۵۷ اصلا گوشت نخریدیم. بعد از انقلاب هم چه در ارومیه و چه در جبهه هیچ وقت نگذاشت عنان نفسش رها باشد.می گفت: رفتن این راه سخت است و توشه لازم دارد. توشه اش هم جز دین و دیانت و خودسازی چیزی دیگری نیست.
زمستان آن سال نفت نخریدیم. می گفت: می سازیم یعنی باید بسازیم. ما تا سال ۵۷ اصلا گوشت نخریدیم. بعد از انقلاب هم چه در ارومیه و چه در جبهه هیچ وقت نگذاشت عنان نفسش رها باشد.می گفت: رفتن این راه سخت است و توشه لازم دارد. توشه اش هم جز دین و دیانت و خودسازی چیزی دیگری نیست.
راوی: کاظم میر ولد
کتاب نمی توانست زنده بماند؛ خاطراتی از شهید مهدی باکری
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰