ترجمه کتاب لابی برای صهیونیسم
حمایت از صهیونیسم؛ دیپلماسی بریتانیا برای نفوذ

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی رواج ۲۴ به نقل از ایرنا ، اواخر قرن نوزدهم درست در زمانی که فلسطین در آستانه دورهای جدید قرار داشت، سروکله «صهیونیسم» پیدا شد. صهیونیسم پدیدهای خارجی و بیگانه بود که در قرن شانزدهم در قامت یک پروژه مسیحی انجیلی در اروپا مجال عرض اندام پیدا کرد. شمار قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقد بودند که بازگشت یهودیان به «صهیون» تحقق وعدههایی است که خداوند در عهد عتیق به یهودیان داده است. این امر زمینهساز ظهور دوم مسیح و آغازگر آخرالزمان خواهد بود.
آنها اولین کسانی بودند که یهودیان را نه پیروان یک دین که اعضای یک ملت یا نژاد میدانستند. این عده بهویژه در ایالات متحده و بریتانیا فعال بودند و برخیشان مناصب بالایی داشتند.
«ایلان پاپه» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی در کتاب «لابیگری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» نشان میدهد که چگونه بیش از یک قرن لابیگری توانست سیاستمداران بریتانیایی و آمریکایی را متقاعد کنند تا چشم بر نقض آشکار حقوق بینالملل از سوی این رژیم ببندند، کمکهای نظامی بیسابقهای به آن اعطا و حقوق فلسطینیان را انکار کنند.
پاپه با نگاههای انتقادیاش بهویژه درباره «روز نکبت» و آوارگی فلسطینیها شناخته میشود، سالها در دانشگاه حیفا تدریس و سپس بهدلیل فشارهای سیاسی به بریتانیا مهاجرت کرد. او اکنون استاد تاریخ در دانشگاه «اکستر» و مدیر «مرکز اروپایی مطالعات فلسطین» است.
ترجمه فصل اول و دوم کتاب پاپه را پیش از این برای نخستین بار در ایران منتشر کردیم.
فصل اول: بخش اول، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم
فصل دوم: بخش اول، بخش دوم، بخش سوم
بخشاول و دوم از فصل سوم این کتاب با عنوان «مسیر منتهی به اعلامیه بالفور» پیشتر منتشر شد. بخشسوم در ادامه آمده است:
بین سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷، چند تحول اساسی و در ظاهر جدا از هم به نقطه تلاقی رسیدند و دولت بریتانیا را به اعلام حمایت خود از ایجاد یک دولت یهودی در فلسطین وادار کردند. مورد اول، آمادگی بریتانیا برای چشمپوشی از وعدههایی بود که در مذاکرات با دیگر طرفهای ذینفع داده بود.
چشمانداز ایجاد یک فلسطین مشترک انگلیسی و فرانسوی یا حتی یک فلسطین بینالمللی، که از سال ۱۹۱۲ بین دو قدرت مورد بحث بود، کنار گذاشته شد. همانطور که به تعهد تبدیل فلسطین بههمراه عراق و شرق اردن به پادشاهیهای آینده هاشمی که در مکاتبات معروف میان «شریف حسین» (شریف مکه و پادشاه حجاز) و «سِر هنری مکماهون»، کمیسر عالی بریتانیا در مصر، در سالهای ۱۹۱۵ و اوایل ۱۹۱۶ صورت گرفته بود، عمل نشد.
«پیتر شَمبروک» در کتابی که به تازگی منتشر کرده، به بحثی طولانی در تاریخنگاری از دهه ۱۹۶۰ تا امروز، که آیا فلسطین در وعده بریتانیا به هاشمیها گنجانده شده بود یا نه، پایان داده است.
بر پایه اسناد از طبقهبندی خارجشده، اکنون دیگر شکی نیست که بریتانیا، فلسطین را بهعنوان بخشی از جهان عربی تحت حکومت هاشمیان در آینده تعریف کرده بود. اما با عقبنشینی از چشماندازهای جایگزین برای فلسطین، بریتانیا فقط یک گزینه داشت و آن تشکیل یک فلسطین یهودی بود.
واضح است که افزایش قدرت صهیونیسم از سال ۱۹۱۵، تنها ناشی از دلسوزی نسبت به یهودیان نبوده است. ترکیب عجیبی از یهودستیزی، طمع امپریالیستی، بیاعتمادی به جهان اسلام و تمایل به مقابله با فرانسه و تضعیف آن، سیاستمداران بریتانیایی را به اردوگاه صهیونیسم کشاند.
تاریخنگاران هنوز درباره این بحث میکنند که بین سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷، «دم، سگ را تکان داد یا سگ، دم را» (Wag the dog) [۱]. این پرسش همواره مطرح بوده که این سیاستگذاران بریتانیایی بودند که باور داشتند حمایت از آرمانهای صهیونیستی در فلسطین موقعیت بریتانیا را تقویت میکند؛ یا این صهیونیستها بودند که آنها را قانع کردند تشکیل یک فلسطین یهودی برای بریتانیا یک امتیاز خواهد بود و به این بهانه میتوانند این سرزمین را از دست فرانسویها بیرون بکشند، قدرت هاشمیها را در منطقه محدود کنند و از نفوذ یهودیان آمریکایی برای مقابله با رئیسجمهوری ایالات متحده که بر حق تعیین سرنوشت ملتهای امپراتوری عثمانی اصرار داشت، استفاده کنند.
این کتاب به دنبال آن نیست که دیدگاه تازهای درباره ریشههای اعلامیه بالفور ارائه دهد؛ بلکه سعی دارد نشان دهد چگونه جامعه آنگلویهودی بهطور موثر در دستگاه لابیگری صهیونیستی به خدمت گرفته شد تا سیاستی طرفدار صهیونیسم در بریتانیا شکل دهد که در نهایت راه را برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین هموار کرد.
بحثهای تاریخنگاری درباره منشا و اهمیت اعلامیه بالفور بهطور فزاینده به این نتیجه رسیدهاند که بریتانیا در هر حال، چه با فشار صهیونیستها و چه بدون آن، فلسطین را اشغال میکرد. اما فاجعهای که در سال ۱۹۴۸ بر سر فلسطینیها آمد، به دلیل این نبود که بریتانیا بین سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ تصمیم به تصرف فلسطین گرفت، بلکه به این خاطر بود که قانع شد فلسطین باید صهیونیستی شود.
نتیجهگیری کلیدی تاریخنگاران، از اثر برجسته «مایر وِرِتِه»، تاریخنگار اسرائیلی تا پژوهشهای جدید «جیمز رِنتون»، نشان میدهد که انگیزه اصلی پشت اعلامیه بدنام بالفور، باور به این بود که حمایت بریتانیا از پروژه صهیونیستی در فلسطین، منافع انگلیس را در خاورمیانه و در سطح جهانی تقویت خواهد کرد. رنتون بُعد تازهای به این تحلیل افزوده و مینویسد: «بریتانیاییها معتقد بودند جامعه یهود، ملتی است که از تصور کلی درباره گروههای قومی بهعنوان واحدهایی منسجم و نژادی سرچشمه میگیرد؛ واحدهایی که از یک آگاهی ملی عمیق برانگیخته و هدایت میشوند.»
اگرچه این تصور در نگاه اول ممکن است مثبت به نظر برسد، اما مفهوم خطرناکی را نشان میدهد که یهودیان صرفاً بر پایه تبار قومیشان، ملتی جدا از ملت بریتانیا یا هر ملت دیگری تلقی میشدند. یکی از افرادی که جیمز رنتون او را پیرو این اندیشههای نژادی درباره یهودیت میداند، «مارک سایکس» سیاستمدار و مشاور امور خاورمیانه در دولت بریتانیا است. رنتون معتقد است سایکس تحت تأثیر اندیشههای «نئورمانتیک» [۲] درباره نژاد و ملیت بود و این دیدگاه را بر ایده ملت جدید یهودی که توسط صهیونیسم مطرح شده بود، منطبق میدید.
نقشی که سایکس در جلب توجه بریتانیا به فلسطین ایفا کرد قابل چشمپوشی نیست. سایکس در کنار دیگر سیاستگذاران، دیپلماسی زمان جنگ بریتانیا را به پایه و اساس وجودی پروژه صهیونیستی در فلسطین تبدیل کرد. با توجه به حضور ضعیف صهیونیستها در خود فلسطین، بدون چشمانداز امپریالیستی بریتانیا، آینده استعمار صهیونیستی در این سرزمین با خطر جدی مواجه بود.
سایکس نقشی محوری در سوق دادن بریتانیا به تصرف فلسطین داشت که بهطور مشخص با سیاستهای انگلیس در تضاد بود. در مذاکرات اولیه با فرانسویها که از سال ۱۹۱۲ برای تقسیم قلمرو عثمانی در صورت وقوع جنگ آغاز شده بود، فلسطین برای بریتانیا هنوز اهمیت کمتری نسبت به بینالنهرین، مصر یا شبهجزیره عربستان داشت.
بریتانیا مایل بود به قیمومت مشترک انگلیس و فرانسه بر فلسطین یا حتی واگذاری کامل آن به فرانسه فکر کند. اما لشکرکشیهای زمینی در جنگ جهانی، بهویژه دومین حمله عثمانی به کانال سوئز از شبهجزیره سینا، حاوی این پیام بود که اگر بریتانیا میخواهد از کانال سوئز محافظت کند، باید بر فلسطین سلطه داشته باشد.
مارک سایکس ابتدا از طرح فلسطین انگلیسی و فرانسوی که سال ۱۹۱۶ در توافقنامه «سایکس-پیکو» [۳] بازتاب یافته بود، حمایت میکرد. اما وقتی او از دیدگاهش دست کشید، دیگر هیچ حامی برجستهای برای این طرح در بریتانیا باقی نماند و راهبردی که میتوانست سرنوشت فلسطین و فلسطینیها را تغییر دهد، هرگز محقق نشد. بدین ترتیب، مارک سایکس، مدیر کل وزارت امور خارجه بریتانیا و معمار توافقنامه سایکس-پیکو، از یک مقام بیطرف به یکی از بزرگترین مدافعان صهیونیسم تبدیل شد.
سایکس که در خانوادهای کاتولیک متولد شده بود، از ایدئولوژی انجیلی «احیاگرایی» (Restorationism) [۴] تأثیر نگرفته بود و در تغییر موضع و گرایش به آرمان صهیونیسم انگیزهای ژئوپلیتیکی و نه مذهبی داشت. همین امر در همسویی چشمانداز فلسطین بریتانیایی با پروژه صهیونیستی نقش تعیینکنندهای ایفا کرد.
برخی روایتها میگویند تغییر نگرش سایکس تا حدودی از تصور او نسبت به نفوذ جنبش صهیونیستی در ایالات متحده ناشی میشد که در آن زمان هنوز وارد جنگ نشده بود. بعضی از آشنایان سایکس ادعا میکنند که صهیونیستهای آمریکایی از نفوذ زیادی در جامعه یهودیان آمریکا برخوردارند و در نتیجه، بهطور غیرمستقیم بر دولت این کشور تاثیر میگذارند.
گفتوگوهای سایکس با دو نماینده اصلی جنبش صهیونیستی یعنی «ناحوم سوکولوف» و حاییم وایزمن در سال ۱۹۱۵، ذهنیت مبهم او درباره نفوذ صهیونیستهای آمریکایی را تقویت کرد. نقش «موسی گاستر»، خاخام اعظم جامعه یهودیان سفاردی اسپانیا و پرتغال و رئیس سابق فدراسیون صهیونیستی انگلیس، در دیدارهای سایکس با رهبران صهیونیست به همان اندازه اهمیت داشت.
سایکس در سال ۱۹۱۶ بهصورت منظم با این افراد ملاقات میکرد و آنها تاکید داشتند که یهودیان صهیونیست آمریکایی میتوانند بر سیاست جنگی آمریکا اثرگذار باشند. سایکس تنها کسی نبود که قانع شده بود یهودیان قدرت عظیمی دارند و قادرند بر سیاستهای ایالات متحده و حتی روسیه، جایی که از نظر تاریخی مورد ستم قرار داشتند، تأثیر بگذارند.
پانوشت:
[۱] ضربالمثل انگلیسی به معنای اینکه بخشی کوچکتر مانند دم سگ کنترل کل را بهدست میگیرد و زمانی بهکار میرود که نیرو یا عاملی فرعی، تصمیمگیرنده اصلی را هدایت میکند.
[۲] جنبش فکری و هنری در اروپایی اواخر قرن نوزدهم که با تاکید بر احساس تعلق ملی، هویت قومی و بازگشت به نمادها و ارزشهای گذشته، به مقابله با رئالیسم و عقلگرایی مدرن میپرداخت.
[۳] توافقنامهای سری بین بریتانیا و فرانسه که زمینه تقسیم قلمرو عثمانی پس از شکست این امپراتوری در جنگ جهانی اول را فراهم کرد و در آن، فلسطین بهصورت منطقهای با مدیریت مشترک انگلیس و فرانسه یا تحت نوعی اداره بینالمللی در نظر گرفته شده بود.
[۴] احیاگرایی یا استعادیه، باور مذهبی گروهی از پروتستانهای انجیلی قرن نوزدهم بود که هدف بازگرداندن کلیسا به آموزههای نخستین مسیحیت را دنبال میکردند و در شاخهای از این جنبش، بازگرداندن یهودیان به سرزمین مقدس بخشی از طرحی الهی برای بازگشت مسیح تلقی میشد.
برچسب ها :بریتانیا ، جنگ جهانی اول ، ژئوپلیتیکی ، صهیونیسم ، عقاید مذهبی ، نفوذ صهیونیست
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰