به گزارش رواج ۲۴ به نقل از –ن تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُونَ.خبرگزاری فارس چهارمحالوبختیاری| خوبیها و خوبهای عالم ریشه در تو دارند که آنقدر محبوباند! تویی که بخشندهای و مهربان! تو خوبی که دوستانت دوستداشتنیاند که دستگیرند و بخشندهاند و دلنواز! که چشم در پی آنها و دل در پی مثل آنان شدن است. خدای خوبیها! چشم ما پی زندگی آن کسانی است که سنگ بر شکم میبستند؛ اما دل از کسی نمیشکستند. همانها که دوستداشتنیهایشان را صبح و شام در روشنایی و پنهانی به دستهای خالی میسپردند.لقمههای سر سفرههایشان را به دهان فقیر و یتیم و اسیر میگذاشتند. چشم ما پی دستهای مردی است که وقتی سکهای به دستش میرسید آن را حرکت میداد و میفرمود: ای دینار، ای درهم، تو آن وقت مال من هستی که تو را خرج کنم. چطور چشمهایمان را ببندیم؟ چطور نالهها را، فریادها را، استغاثههای بیکسی و اسیری آدمها را بشنویم و رو بگردانیم؟کودکانی خاکآلود، ارزان، خانههایی ویران، پیکرهایی از تیغ بمبارانها به خون نشسته و چشمهایی از سیل اشکها به خون نشسته. من خواهانم؛ خواهان هر آنچه خوبیست و خوبی هرآنچه هست! اما راه رسیدنش را نمیدانم. چه کسی جز تو میتوانست راهنمایم باشد؟ که چراغی روشن کند و بگوید راه چنین است و چاه چنان که برای رسیدن به خوبیها راهی جز این نیست که چشمپوشی کنی از آنچه دوست داری، که دل بکنی از آنچه محبوب توست.تویی که فرمودی: فقط وقتی به مقام خوبان میرسید که از چیزهای دوستداشتنیتان در راه خدا هزینه کنید.نام کوچک من (تنها) بود؛ تنهایی در میان برف و بورانی تاریک، در کوهستانی وسیع، سنگلاخی بیانتها.
من، من بودم؛ غربتزدهای آواره در میان طوفانهایی که هر بار به سمتی پراکندهام میکردند. دستهای تو نجاتم داد. دستهای تو دست مرا انداخت در دستهایی روشن. وصلم کرد به نفسهایی که گرم بود؛ چراغهایی که راه را روشن کرد. همپایی که یافتم همراهی که به راهم آمد، همدلی که دل به دلم سپرد، دیگر تنها نبودم. «من»، «ما» شده بود؛ مایی برای گرهخوردن تا سیمرغ شدن و به قاف رسیدن.ای پناه جانهای خسته، ای دارایی ما ندارها، دستمان را بگیر که دستگیر باشیم! که بگذریم و بگذاریم از هر آنچه داریم و بیشتر دوست میداریم. از توان و مهارت و مال و کلمههایمان؛ از خواب شب و بیداری روزمان؛ تا آبرو تا شرف تا جانمان. دستمان را بگیر که دستهایمان را بگشاییم که بهشت تو از داشتههای ما بزرگتر است.ما هفت مرحله عشق را در گرفتن دستهای یکدیگر طی کردیم؛ در یکرنگ شدن و یک دل شدن و جمعکردن سازهای مخالف. ما مهرههای یک تسبیحیم و آجرهای یک ساختمان؛ یکی که فروبریزد همه میریزیم، بازو میاندازیم به بازوی یکدیگر؛ قدمهایمان را محکم میکنیم. رهاکردن در قاموس ما نیست رهایی ما در اتصالمان به یکدیگر است. ما کم نمیشویم ما من نمیشویم.لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ (سوره آلعمران آیه ۹۲)فقط وقتی به مقام خوبان میرسید که از چیزهای دوستداشتنیتان در راه خدا هزینه کنید.
از دوست داشتنیها ببخش
کوچک شروع کن. مثلاً از بخشیدن تهدیگ سیبزمینیات به خواهرت یا تقسیمکردن گل هندوانهای که حتی از دیدنش دهانت آب میافتد. یا دادن صندلی اتوبوست به آدمی که خستگی از سرورویش میبارد آن وقت خودت آرامآرام احساس میکنی که چطور مرزهای روحت وسیع و وسیعتر میشوند که چطور توی دلت حتی برای آدمهای آن سر دنیا هم جا باز میکنی که چطور دیگر نمیتوانی از تماشای رنج مردم آن نوار باریک ایستادگی، ساده بگذری، کوچک شروع کن تا بتوانی برای فداکاریهای بزرگتر آماده شوی، تا بتوانی از دوستداشتنیهای بیشتری دل بکنی دیدی بچههای کوچک حاضر نیستند اسباببازی خودشان را به بچههای دیگر بدهند؟ برخی افراد و حتی جوامع، در همین عالم کودکی باقی میمانند. زندگی غربی آدمها را کوچک تربیت میکند؛ چون همه دعوت میشوند به فردیت و حفظ آنچه که دوست دارند. اما چگونه میتوان از دوستداشتنیها گذشت؟ وقتی بزرگ شویم و به علاقهای بزرگتر برسیم بچه هیچوقت از عروسک خودش دست نمیکشد اما اگر یک ماشین که به آن علاقه دارد به او بدهی حاضر است از این علاقه کوچکتر بگذرد. برای رسیدن به مقام نیکان و ابرار باید از علاقههای کوچک گذشت و به عشقی بزرگتر دل بست؛ عشق به خدا و خلق او لَن تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُونَ. هرگز به نیکی دست پیدا نمیکنید مگر اینکه از آنچه دوستش دارید انفاق کنید. اگر در جامعه اسلامی نیازی وجود داشت. همه افراد جامعه بدون استثنا، موظفاند بر حسب اختلاف تمکن خودشان آن خلأ را پر کنند… اسلام میگوید مردم تحصیل مال کنند و از آن مالی که تحصیل کردهاند حوائج معمولی زندگی و نیاز خود را برآورده بکنند و مابقی آن را در راه خدا انفاق بکنند.
لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون آن عزیزترهایش را در راه خدا بده. آنچه که بیشتر به آن علاقه داری مادری که در خانه از دوستداشتنیهای خودش میگذرد. بچههایش را برای یک زندگی جمعی و ولایی تربیتکرده است. دقیقاً مانند حضرت زهرا(س) که از لباس عروسیاش گذشت. یتیم و اسیر و فقیر آمدند و از غذای دوستداشتنیاش گذشت و یطعمون الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینَا وَ یَتِیمًا وَأَسِیرًا اما خانهای که والدین از خواستههایشان نگذشتهاند نمیتواند فرزندان خوبی پرورش دهد. این نگاه ایثارگرانه، نهتنها در خانواده بلکه در جامعه نیز نتایج شگرفی به همراه دارد.گذشتن در نگاه مؤمن، ازدستدادن نیست؛ خداوند متعال در موضوع جهاد و جاندادن از ادبیات بازاری استفاده میکند، میفرماید: من از مؤمنین، جان و مالشان را میخرم یعنی حواست باشد اگر از چیزی گذشتی من چندبرابرش را به تو میدهم. مصداق اتم و اکمل لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُوا، پدران شهدا، مادران شهدا، همسران شهدا هستند. امروز نیز مجاهدان غزه و لبنان از همه هستی خود به عشق خدا گذشتهاند. حالا نوبت ماست که این آیه را در زندگی خود به عمل درآوریم.چنان که رهبر انقلاب میفرمایند: بر همه مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند.
خداوند در این آیه از ما خواسته است که:برای رسیدن به نیکی و تقرب به او از آنچه دوست داریم انفاق کنیم.
برای عمل به این آیه در زندگی میتوانیم:
فهرستی از چیزهایی که به آنها علاقه داریم مانند زمان، تواناییها، اموال یا حتى تعلقات عاطفی و خلأهایی که اطرافمان هست تهیه کنیم و بررسی کنیم که چگونه میتوانیم بخشی از آنها را در راه خدا انفاق کنیم. در کنار بخشیدن چیزهایی که نیاز نداریم از چیزهایی که به آنها علاقه داریم و برایمان ارزشمندند، انفاق کنیم. گاهی باید از خوابت بزنی تا با بچهات بازی کنی! گاهی باید از آبرویت خرج کنی تا برای کسی آبرو دستوپا کنی!
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰