کد خبر : 18841
تاریخ انتشار : شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ - ۹:۱۶

نخستین فدائیان صهیونیسیم

نخستین فدائیان صهیونیسیم
ادوارد کازالت یک هفته قبل از مرگش در سانحه‌ای هوایی گفت: «من با کمال میل جانم را برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین فدا می‌کنم؛ هر اتفاقی هم که بیفتد یهودیان باید یک خانه دائمی داشته باشند.»

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی رواج ۲۴ به نقل از ایرنا ، اواخر قرن نوزدهم درست زمانی که فلسطین در آستانه دوره‌ای جدید قرار داشت، سروکله «صهیونیسم» پیدا شد. صهیونیسم پدیده‌ای خارجی و بیگانه بود که در قرن شانزدهم در قامت یک پروژه مسیحی انجیلی در اروپا مجال عرض اندام پیدا کرد. شمار قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقد بودند که بازگشت یهودیان به «صهیون» تحقق وعده‌هایی است که خداوند در عهد عتیق به یهودیان داده است. این امر زمینه‌ساز ظهور دوم مسیح و آغازگر آخرالزمان خواهد بود.

آنها اولین کسانی بودند که یهودیان را نه پیروان یک دین، که اعضای یک ملت یا نژاد می‌دانستند. این عده به‌ویژه در ایالات متحده و بریتانیا فعال بودند و برخی‌شان مناصب بالایی داشتند.

«ایلان پاپه» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی در کتاب «لابی‌گری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» نشان می‌دهد که چگونه بیش از یک قرن لابی‌گری توانست سیاستمداران بریتانیایی و آمریکایی را متقاعد کند تا چشم بر نقض آشکار حقوق بین‌الملل از سوی این رژیم ببندند، کمک‌های نظامی بی‌سابقه‌ای به آن اعطا و حقوق فلسطینیان را انکار کنند.

پاپه با نگاه‌های انتقادی‌اش به‌ویژه درباره‌ «روز نکبت» و آوارگی فلسطینی‌ها شناخته می‌شود، سال‌ها در دانشگاه حیفا تدریس و سپس به‌دلیل فشارهای سیاسی به بریتانیا مهاجرت کرد. او اکنون استاد تاریخ در دانشگاه «اکستر» و مدیر «مرکز اروپایی مطالعات فلسطین» است.

ترجمه فصل اول، دوم و سوم کتاب پاپه را پیش از این برای نخستین بار در ایران منتشر کردیم. بخش اول، دوم، سوم و چهارم فصل چهارم این کتاب با عنوان «لابی‌گری در بریتانیای دوران قیمومت» پیش‌تر منتشر شد. بخش پنجم این فصل در ادامه آمده است:

پس از جنگ جهانی اول، صهیونیست‌های طبقه‌ متوسطی مانند حییم وایزمن متوجه شدند که دیپلماسی امری حیاتی است. در دهه ۱۹۲۰، کارگران یهودی تنها قشری بودند که حاضر به مهاجرت به فلسطین و تشکیل یک ملت جدید بودند. این صهیونیست‌های سوسیالیست آمادگی ساخت شهرک‌های یهودی در فلسطین را داشتند و چندان اهمیتی به سوسیالیستی بودن آن‌ها نمی‌دادند.

صهیونیست‌ها از همه طیف‌های سیاسی، اکنون در بخشی از پروژه استعمار مهاجرنشین فلسطین متحد شده بودند؛ پروژه‌ای که از راه خرید زمین از مالکان غایب یا محلی و اجرای سیاست‌های فزاینده پاکسازی قومی در شرق و دشت‌های داخلی فلسطین گسترش یافت. روستاهایی که قرن‌ها در این سرزمین وجود داشتند، در بهترین حالت به چشم مانعی جزئی دیده می‌شدند. این سیاست دست‌کم هشت روستا و هشت هزار فلسطینی در «وادی الحوارث» و «مرج ابن عامر» را تحت تاثیر قرار داد.

همزمان با تلاش‌های مشتاقانه صهیونیسم برای غلبه بر خصومت تاریخی کارگران یهودی با این پروژه، احزاب سوسیالیست اروپایی نیز شروع به بازنگری در نگرش خود به صهیونیسم کردند.

تا سال ۱۹۱۴، انترناسیونال دوم سوسیالیستی دیدگاهی جذاب‌ درباره مسئله یهودیان داشت؛ این‌که یهودیان بخشی از طبقه کارگر بودند که شاید زبان دیگر یا آداب خاص خود را داشتند اما ملت مستقلی شمرده نمی‌شدند. حق ملت‌ها برای تعیین سرنوشت خود که فرمول محبوبی در واکنش به ستم ملی امپراتوری‌های تزار و اتریش-مجارستان بود، برای آن‌ها صدق نمی‌کرد.

وقتی پوآله صهیون و دو حزب یهودی از سرزمینی دیگر، سال ۱۹۰۷ در کنگره «اشتوتگارت» به رسمیت شناخته شدن را خواستار شدند، این تصمیم به بخش روسیه واگذار شد و سوسیال‌دموکرات‌های روسی به سرعت آن را رد کردند. اما با آغاز جنگ جهانی اول، احزاب اصلی سوسیالیست تغییر موضع دادند و از تعهدات خود به «انترناسیونالیسم» (بین‌الملل‌گرایی) دست کشیدند.

این امر با بازنگری در صهیونیسم همراه شد. در سال ۱۹۱۹، کمیته اجرایی انترناسیونال سوسیالیستی که به تازگی بازسازی شده بود، قطعنامه‌ای را با حمایت پوآله صهیون تصویب کرد که حق یهودیان را برای داشتن یک زندگی ملی در فلسطین تاریخی به رسمیت می‌شناخت.

خصومت قدیمی با صهیونیسم تنها در انترناسیونال کمونیستی جدید باقی ماند. زمانی که شاخه چپ‌گرای پوآله صهیون، یعنی حزب کارگران سوسیالیست فلسطین به دنبال پیوستن به «کُمینتِرن» (انترناسیونال سوم) بود، درخواستش به‌خاطر اینکه حاضر نبود مهاجرت یهودیان به فلسطین را محکوم کند، رد شد.

در مقابل، سوسیالیست‌ها با استعمار آشتی کردند. پس از جنگ، جنبش‌های سوسیالیستی اروپا ثابت کردند که به اندازه دولت‌ها و حاکمانشان رویکرد استعماری دارند. همانطور که یک ناظر معاصر درباره احزاب پیشتاز کنگره بروکسل ۱۹۲۸ نوشت: «حزب کارگر انگلیس و سوسیالیست‌های فرانسه، هلند و بلژیک مخالف سیاست‌هایی هستند که ممکن است روابط اساسی کشورهایشان را با مستعمرات وابسته‌شان به‌طور جدی به هم بزند.»

از این رو، سوسیالیست‌های اروپایی نه‌تنها جنبه استعماری پروژه صهیونیستی را نادیده گرفتند، بلکه آن را به‌عنوان راهی برای آوردن تمدن برتر برای اعراب ستودند. همانطور که «رمزی مک‌دونالد» رهبر حزب کارگر ادعا کرد: «جمعیت عرب قادر به استفاده از منابع فلسطین نیست و نمی‌تواند آن را توسعه دهد.»

فقط کمونیست‌ها بودند که همچنان معتقد بودند صهیونیسم بیانگر تمایلات استثمارگرانه و سلطه‌جویانه بورژوازی یهودی است که اقلیت‌های ملی یهودی در اروپای شرقی را برای سیاست‌های امپریالیستی خود به‌کار می‌گیرد تا سلطه‌اش را تضمین کند.

اقدامات صهیونیستی، در عمل به‌طور کامل استعماری بود، اما تحت هدایت وایزمن، دیپلماسی صهیونیستی آگاهانه کوشید شهرک‌سازی و خرید زمین را تحقق واقعی سوسیالیسم و ناسیونالیسم مشروع یهودی جلوه دهد. وایزمن می‌دانست که پس از جنگ جهانی اول، گفتار هرتسل درباره استعمار فلسطین توسط یهودیان دیگر برای مخاطبان جهانی خوشایند نیست.

وایزمن و دیگر رهبران به‌تدریج الفبای اولیه پدران بنیان‌گذار جنبش را کنار گذاشتند و عباراتی مانند «مستعمرات یهودی»، «استعمار یهودی» و «استعمارگری یهودیان» دیگر در سخنرانی‌ها و نوشته‌های آن‌ها دیده نمی‌شد. در عوض بر رنج کارگران یهودی و جامعه سوسیالیستی که شهرک‌های پیشگام را بنا می‌کردند و بر ضرورت توسعه اقتصادی فلسطین تأکید داشتند که موسیقی گوش‌نوازی برای جنبش سوسیالیستی اروپا بود.

اما حمایت حزب کارگر برایشان کافی نبود. برای تضمین آینده صهیونیسم، جدای از ترکیب دولت بریتانیا، لازم بود حمایت دیگر حزب سیاسی اصلی کشور یعنی حزب محافظه‌کار را نیز جلب کنند.

جلب حمایت حزب محافظه‌کار

در دهه ۱۹۲۰ تمرکز لابی صهیونیستی بر حزب کارگر بود و به حزب محافظه‌کار که برای مدت زیادی در قدرت بود، توجه چندانی نداشت. دلیل اصلی این غفلت ظاهری این بود که حداقل تا قبل از شورش‌های ۱۹۲۹، فلسطین سال‌های به نسبت آرامی را می‌گذراند و سیاست بریتانیا چه از سوی محافظه‌کاران و چه لیبرال‌ها و یا کارگران، منسجم و یکپارچه بود.

علاوه بر این، در آن زمان گروه کوچکی از «صهیونیست‌های محافظه‌کار» در این حزب وجود داشت که در سال‌های بین دو جنگ جهانی فعالیت می‌کرد و از اعضای آن می‌توان به «وینستون چرچیل» و «ویکتور کازالت» اشاره کرد. اما نگاه حزب به صهیونیسم یکسان نبود.

برخی مانند سرهنگ «کلود لوتر» نماینده مجلس از «لاندزدیل»، آشکارا با لحن یهودستیزانه از صهیونیسم ابراز انزجار می‌کرد و در مجلس عوام به کنایه پرسید: «از چه زمانی فلسطین خانه جدید یهودیان شده است؟ آیا این ضربه بزرگی به برایتون نیست؟»

با این حال، اعضایی از حزب که از صهیونیسم حمایت می‌کردند، چهره‌های مهمی در جامعه بریتانیا بودند. خانواده «کازالت» یک نمونه بارز شمرده می‌شد. «ادوارد کازالت» دهه ۱۸۷۰ از ایده بازگشت یهودیان به فلسطین حمایت کرده بود و پسرش «ویکتور الکساندر» ریاست کمیته فلسطین در مجلس عوام را برعهده داشت که به فلسطین صهیونیستی مختص بود و در آنجا از تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین حمایت می‌کرد.

کازالت دوست نزدیک وایزمن و بالفور بود و تا جایی پیش رفت که یک هفته قبل از مرگش در سانحه‌ای هوایی طی جنگ جهانی دوم گفت: «من با کمال میل جانم را برای تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین فدا می‌کنم؛ همان‌طور که آماده‌ام در راه حفظ امپراتوری بریتانیا چنین کاری انجام دهم. هر اتفاقی هم که بیفتد یهودیان باید یک خانه دائمی داشته باشند.»

یکی دیگر از چهره‌های مهم صهیونیسم محافظه‌کار، «لئوپولد چارلز موریس استنت امری»، روزنامه‌نگار و وزیر کابینه و وزارت جنگ چرچیل در دهه ۱۹۲۰ بود. او به تدوین اعلامیه بالفور کمک و ژابوتینسکی را تشویق کرد تا یک لژیون یهودی برای مشارکت در اشغال فلسطین تشکیل دهد.

امری به‌عنوان وزیر مستعمرات، خواستار ایجاد مستعمرات سفیدپوست‌نشین از جمله در فلسطین بود اما این پیشنهاد با وقوع نخستین شورش گسترده فلسطینی‌ها علیه سیاست‌های صهیونیستی بریتانیا در سال ۱۹۲۹، از دستور کار حذف شد.

صهیونیسم برای حزب کارگر یک پروژه سوسیالیستی موفق در زمین‌های بایر عرب و برای حزب محافظه‌کار، به‌عنوان نمونه‌ای از دموکراسی مبتنی بر قانون اساسی معرفی شد که راه‌حلی شسته‌رفته برای مسئله یهود در اروپا بود که به‌خوبی با منافع امپراتوری بریتانیا همخوانی داشت.

مردم بومی فلسطین هیچ اهمیتی نمی‌دادند که مهاجران یهودی لیبرال هستند یا سوسیالیست و برایشان فرقی نمی‌کرد شخصی که چکمه‌اش را بر گردنشان می‌ساید، کتاب مقدس به دست دارد یا سرمایه مارکس. آن‌ها علیه تلاش برای تبدیل سرزمین مادری‌شان به پناهگاه صهیونیست‌ها قیام کردند و برای لابی صهیونیستی بریتانیا چالش‌های جدی ایجاد کردند. با این همه، تا سال ۱۹۴۸، فلسطینی‌ها هیچ طرف حمایتی که بتواند با لابی روبه‌رشد صهیونیستی در بریتانیا و آمریکا برابری کند، نداشتند.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.