لابیگری از خیابان «ملکه ویکتوریا» در لندن آغاز شد

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی رواج ۲۴ به نقل از ایرنا، اواخر قرن نوزدهم درست در زمانی که فلسطین در آستانه دورهای جدید قرار داشت، سروکله «صهیونیسم» پیدا شد. صهیونیسم پدیدهای خارجی و بیگانه بود که در قرن شانزدهم در قامت یک پروژه مسیحی انجیلی در اروپا مجال عرض اندام پیدا کرد. شمار قابل توجهی از مسیحیان پروتستان معتقد بودند که بازگشت یهودیان به «صهیون» تحقق وعدههایی است که خداوند در عهد عتیق به یهودیان داده است. این امر زمینهساز ظهور دوم مسیح و آغازگر آخرالزمان خواهد بود، روندی که بسیاری از انجیلیها به دنبال تسریع آن بودند.
آنها اولین کسانی بودند که یهودیان را نه پیروان یک دین که اعضای یک ملت یا نژاد میدانستند. این عده بهویژه در ایالات متحده و بریتانیا فعال بودند و برخیشان مناصب بالایی داشتند.
«ایلان پاپه» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی در کتاب «لابیگری برای صهیونیسم در دو سوی اقیانوس اطلس» نشان میدهد که چگونه بیش از یک قرن لابیگری نقشه خاورمیانه را دگرگون ساخت. لابیهای حامی رژیک اسرائیل توانستند سیاستمداران بریتانیایی و آمریکایی را متقاعد کنند تا چشم بر نقض آشکار حقوق بینالملل از سوی این رژیم ببندند، کمکهای نظامی بیسابقهای به آن اعطا و حقوق فلسطینیان را انکار کنند.
«ایلان پاپه» از برجستهترین «مورخان نوین» اسرائیل به شمار میآید که با نگاههای انتقادیاش بهویژه دربارهی «روز نکبت» و آوارگی فلسطینیها شناخته میشود. او سالها در دانشگاه حیفا تدریس کرد و سپس بهدلیل فشارهای سیاسی به بریتانیا مهاجرت کرد. پاپه اکنون استاد تاریخ در دانشگاه «اکستر» و مدیر «مرکز اروپایی مطالعات فلسطین» است.
قصد داریم طی چند مطلب ترجمه فصل اول کتاب پاپه با عنوان «پیشگامان مسیحی صهیونیسم» را برای نخستین بار در ایران منتشر کنیم. بخشاول در ادامه آمده است:
جنبش صهیونیسم در آغاز خود یک مفهوم انجیلی مسیحی بود و بعدها به یک پروژه فعال بدل شد. این اندیشه ابتدا بهعنوان یک دعوت مذهبی شکل گرفت و فراخوانی بود برای یاریرساندن و آمادگی در قبال «بازگشت یهودیان» به فلسطین و تأسیس یک دولت یهودی در آنجا برای تحقق اراده خدا.
اندکی بعد، مسیحیانی که در این کارزار نقش داشتند، این «الهیات بازگشت» را سیاسی کردند، بهویژه هنگامی که فهمیدند در میان یهودیانی که از یافتن راهحلی برای پایاندادن به یهودستیزی در اروپا ناامید شده بودند، نیز اندیشهای مشابه در حال شکلگیری است. بدینترتیب، خواست مسیحیان برای ایجاد یک فلسطین یهودی با چشماندازی که یهودیان اروپایی در اواخر قرن نوزدهم در سر میپروراندند، همزمان شد.
برای حامیان اولیه مسیحی و یهودی صهیونیسم، فلسطین بهعنوان یک سرزمین واقعی وجود نداشت. به این معنی که در ذهن آنان این سرزمین جای خود را به «ارض مقدس» داده بود و از همان آغاز خالی از جمعیت بومی تصور میشد؛ مگر جامعهای اندک از مسیحیان مؤمن و یهودیان پارسا که بیشتر همکیشانشان یا بهطور گسترده بهدست امپراتوری روم تبعید شده یا تحت حکومتهای خصمانه زنده مانده بودند. برای مسیحیان یهودستیز و نیز مسیحیان یهوددوست، «بازگشت تبعیدیان» عملی برای رستگاری مذهبی به شمار میرفت.
«موریس هالبواکس» فیلسوف و جامعهشناس فرانسوی و از پیشگامان حوزه «حافظه جمعی» درباره فلسطین قلم زده است. «پاتریک هاتن» مورخ و نظریهپرداز آمریکایی درباره توصیف هالبواکس از چگونگی شکلگیری حافظه جمعی در مورد فلسطین در دوران قرون وسطی مینویسد: «ارض مقدسی که در کتاب مقدس به تصویر کشیده شده بود در حقیقت چشماندازی خیالی بود که در اروپا طی قرون وسطی ساخته و بر چشمانداز واقعی فلسطین تحمیل شد.»
این چشمانداز خیالی، برداشت مردم از گذشته را شکل داد و تصاویری از آینده را هم به آن افزود. گذشته به منبعی برای نقاشیها، مجسمهها، رمانها و شعرها تبدیل شد، آثاری که در آن، زمان را بهگونهای ثابت و منجمد نشان میدادند. فلسطین همانطور که در دوران عیسی بود تصور میشد و بعدها گویی بخشی طبیعی از اروپای قرون وسطی به شمار میآمد که مردمانش لباسهای قرون وسطایی بر تن داشتند و در روستاهای اروپایی پرسه میزدند. اینکه این تصویرها را یهودیان ساخته باشند یا مسیحیان اهمیتی نداشت و در هر حال هیچکدام ارتباطی با واقعیت عینی نداشتند. تماشاگر میتوانست بنا بر انتخاب خود، آنها را پیامبران باستانی یهود ببیند یا قدیسان اولیه مسیحیت؛ اما یک نکته روشن بود که در این چشمانداز خیالی، عربها حضوری بسیار اندک داشتند و مسلمانان تقریباً کاملاً غایب بودند.
از دیدگاه فرجامشناسانه، مسیحیان آیندهای را تصور میکردند که در آن یهودیان به صهیون بازمیگردند و ملت خود را تشکیل میدهند و این امر به آخرالزمان و رستاخیز مردگان میانجامد. سیاستمداران، نظریهپردازان، جهانگردان و مبلغان دینی بهسبب هیجان «کشف دوباره فلسطین»، جذب این تصویر میشدند و فلسطین بارها و بارها در تخیل این افراد کشف میشد، خیلی پیشتر از آنکه به این سرزمین قدم گذاشته باشند.
فلسطین عیسی کشوری خیالی بود. جایی که خود عیسی گاه بهصورت آریایی، گاه عرب و بعضا حتی یهودی سیاهپوست به تصویر کشیده میشد، فلسطینیها نیز بهگونهای تصور میشدند که گویی همان «عبرانیان باستان» (یهودیان کتاب مقدس) هستند و در سرزمینی مسیحی حضور دارند که هیچچیز از سال ۷۰ میلادی که امپراتوری روم «معبد دوم» را ویران ساخت و یهودیان پراکنده شدند، تا اواخر قرن نوزدهم، در آن تغییر نکرده است. در حافظه جمعی مسیحیان، بهسادگی میشد یهودیان را به این سرزمین خالی بازگرداند و برایشان دولتی آیندهنگر تشکیل داد، گویی تاریخ فلسطین میان زمان عیسی و بازگشت موعود او، در یک سیاهچاله فرو رفته است.
تصویر مسیحی و بعدها یهودی از فلسطین بهعنوان «سرزمین بیصاحب»، با دیگر پروژههای استعمار مهاجران شباهتهایی داشت، بهویژه با پروژه استعمار مهاجرنشین در آمریکای شمالی. اسکان در آمریکای شمالی نیز بر اساس تفسیرهایی از کتاب مقدس و بر مبنای ایده زیارت به سرزمین مقدس یا اورشلیم نوین صورت میگرفت.
در سراسر ایالات متحده امروزی میتوان شهرهایی با نامهایی همچون «بیتلحم»، «کنعان» و حتی «صهیون» یافت. بنابراین، دو «شهر بر فراز تپه» وجود داشت؛ یکی با دستان خودشان از هیچ ساخته شده بود و دیگری در فلسطین قرار داشت و از آغاز قرن نوزدهم میتوانستند آن را با چشمان خود ببینند.
شهر بر فراز تپه استعارهای انجیلی است که مهاجران پروتستان اروپایی برای مستعمراتشان در آمریکا بکار میبردند تا به آنها معنای آرمانی و مذهبی بدهند. این اصطلاح ریشه در «موعظه بر فراز کوه» انجیل متی ۵:۱۴ دارد که عیسی در آن به شاگردانش میگوید: «شما نور جهانید. شهری که بر فراز تپه بنا شود، پنهان نمیماند.»
مهاجران پروتستان انگلیسی موسوم به «پیوریتنها» که در قرن هفدهم به آمریکای شمالی رفتند، خود را «قوم برگزیده» میدانستند و باور داشتند مستعمرات جدیدشان باید الگویی برای کل جهان مسیحی باشند. شهر بر فراز تپه در فرهنگ سیاسی و دینی آمریکا به نماد آرمانشهر مذهبی و مأموریت الهی بدل شد و بعدها سیاستمداران آمریکایی نیز از آن بهعنوان نمادی از رسالت جهانی آمریکا استفاده کردند.
«دان پرتز» پژوهشگر و استاد علوم سیاسی آمریکایی بهدرستی استدلال میکند که فاصله میان «شهر خیالی بر فراز تپه» و شهر واقعی در فلسطین میتوانست باعث اختلالات روانی جدی در میان مسیحیهای انجیلی آمریکایی شود که از قرن نوزدهم به اورشلیم سفر میکردند. او اسنادی از کنسولگری آمریکا در اورشلیم یافته است که نشان میدهد موارد بسیاری از فروپاشی روانی در میان بازدیدکنندگان انجیلی اولیه رخ داده بود، کسانی که با دیدن اینکه شهر مدرن فاصله بسیار زیادی با شهر بر فراز تپه دارد، شوکه شده بودند.
این مفهوم خیالی، اساس نخستین تلاشهای لابیگری مسیحیان برای صهیونیسم بود و بنیان لابیگری کنونی مسیحیان برای دولت اسرائیل (رژیم صهیونیستی) را نیز شکل میدهد. چنین حمایتی گاه رگههایی از یهودستیزی را آشکار میکرد، چرا که در برخی از این چشماندازها، خواست آشکار برای مسیحیکردن یهودیان و پایان دادن به حضور آنان در جهان غرب بهچشم میخورد. با اینحال، حتی برای صهیونیستهای مسیحی که چنین دیدگاهی داشتند، وجود یک دولت موقت یهودی در فلسطین به یک ضرورت مذهبی بدل شده بود. ازاینرو، در حالی که یهودیان برای تشکیل یک دولت و استمرار آن بهعنوان درمانی برای یهودستیزی لابیگری میکردند، برخی از وفادارترین حامیان مسیحیشان، یهودستیزی خود را با تشویق یهودیان به خروج از غرب مسیحی و رفتن به شرق، بازتولید میکردند.
نخستین لابیگری برای صهیونیسم در عرصه عمومی در خیابان ملکه ویکتوریا در لندن، در تابستان ۱۸۶۶ آغاز شد. شاهزاده ولز در ۱۱ ژوئن ۱۸۶۶ سنگبنای یک ساختمان مجلل چهارطبقه را گذاشت؛ خانه جدید «انجمن کتاب مقدس بریتانیا و خارج از کشور» که طراحی آن را «ادوارد لانسون»، معمار مشهور و طراح ساختمان «رویال اکسچنج» بر عهده داشت.
این بنا با کمکهای سخاوتمندانه ملکه ویکتوریا و شاهزاده «ویلهلم پروسیا» و با بهرهگیری فراوان از سنگ مرمر و گرانیت ساخته شد و حتی برای نخبگان بریتانیایی نیز بنایی تجملی بهشمار میآمد. در مراسمی که به مناسبت آغاز ساخت برگزار شد، یک آمفیتئاتر با ۲ هزار صندلی برپا کردند و مهمانان با خود گل و پرچم آوردند. در کنار شاهزاده ولز، اسقف اعظم یورک و اسقف وینچستر نیز حضور داشتند.
این آغاز به ساخت باشکوه انجمن، در بنای نهایی نیز بازتاب یافت به طوری که دیوارهای بیرونی با ردیفهای عظیم گرانیت پوشیده شد و درون ساختمان، پلکانها و تالارهای فراخ دیده میشد. در ستونها و نردهها نیز از مرمر رنگارنگ که در آن زمان مادهای بسیار گرانبها بود، استفاده شده بود. برخی ناظران، بهروشنی این تجمل چشمگیر برای یک انجمن کتاب مقدس را زیر سؤال بردند.
تاریخچه این انجمن که در سال ۱۹۱۰ نوشته شد منتقدان را به داشتن همان «روح خِسّت و ناخشنودی» متهم کرد که حواریون در ماجرای تدهین مسیح در بیتعنیا نشان داده بودند.
در انجیل متی ۲۶: ۶–۱۳ آمده است که عیسی در خانهای در بیتعنیا نشسته بود. زنی نزد او آمد و شیشهای از عطری بسیار گرانبها را بر سر او ریخت. برخی از شاگردان اعتراض کردند که این عطر تلف شد و میتوانست فروخته شود و پول آن به فقرا داده شود.
با اینحال، هیچیک از انتقادات تأثیری بر ساخت انجمن نگذاشت و «خانه کتاب مقدس» با برگزاری جشنی در سال ۱۸۶۹، افتتاح شد.
این منظره برای «آنتونی اشلی-کوپر»، هفتمین کنت شَفتِسبری و سومین رئیس انجمن، بسیار خشنودکننده بود. او از سال ۱۸۵۱ مسئول هدایت انجمن بود و بر گسترش آن مدیریت داشت. فعالیتهای خیرخواهانه او، از کاهش کار کودکان گرفته تا بهبود وضعیت تیمارستانهای روانی چنان شهرتی یافت که در یادبودش یک فواره ساخته شد. اما با گذر زمان، موضوع دیگری زندگی او را به خود مشغول کرد و آن ایجاد یک دولت بریتانیایی و یهودی در فلسطین امپراتوری عثمانی بود. به همین ترتیب، کنت شفتسبری به یکی از نخستین لابیگران صهیونیسم در بریتانیا و در جهان غرب تبدیل شد.
برای او و بسیاری از کسانی که در سده نوزدهم مسیر مشابهی را پیمودند، تأسیس یک دولت یهودی در فلسطین تاریخی، مأموریتی مذهبی بود. اندیشه اینکه یهودیان باید به فلسطین بازگردند و خانه خود را آنجا بنا کنند، حتی از سده هفدهم در میان برخی از مبلغان برجسته انجیلی رواج داشت. در اندیشه آنان، «بازگشت یهودیان» با بازگشت دوم مسیح و رستاخیز مردگان پیوند خورده بود و رخدادهایی که یا پیش از آن یا پس از آن، با مسیحیشدن یهودیان همراه میشد.
برچسب ها :انجمن کتاب مقدس بریتانیا ، روز نکبت ، لابیگری صهیونیسم ، ویکتوریا در لندن
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰