دلگیریهای خبرنگار اسیر تسنیم در کرانه باختری

به گزارش پایگاه خبری – تحلیلی رواج ۲۴ به نقل از تسنیم ، «اسم نامزد احمد چیست؟ از کدام خانواده است؟ عروسی آنها چه زمانی است؟ عروسی را بدون من برگزار نکنید… منتظر من باشید… ». اینها آخرین جملاتی است که فرح در دقایق پایانیِ دیدار با یک وکیل در زندان دامون از او پرسید. جملاتی که شور زندگی از آنها میبارید… و چرا نباید اینگونه میبود که ۲۵ سالگی اوج شور و عشق به زندگی است، حتی اگر همنفس با مرگ باشی و خانهات جایی در سیاهچالههای سرد و نمور و خوفناک اشغالگران صهیونیسم. همان جایی که فرح ابوعیاش؛ خبرنگار فلسطینی از ۱۳۷ روز پیش آنجا گرفتار شده و برای زنده ماندن و دوباره از فلسطین گفتن و نوشتن، دلش را به دلخوشیهای ساده زندگی گرم کرده است؛ همه دلخوشیهای کوچک و بزرگی که نامشان میشود زندگی؛ زندگی در جمع گرم خانواده و خانه و شهر و میهنی که راحت و آزاد توی هوای آن نفس بکشی و زامبیهای اشغالگر مثل مور و ملخ از در و دیوارش بالا نروند و هر روز آشیانهای را روی سر ساکنانش ویران نکنند…
کابوس آن شب سیاه
پلکهایش حسابی سنگین شده بود و خواب هفت پادشاه میدید… شاید خواب آزادی قدس و کودکانی که شاد و آزاد و رها و بدون ترس از چهره عبوس اشغالگران صهیون، در صحن مسجدالاقصی مشغول بازی هستند…
ساعتی به طلوع فجر باقی نمانده بود، که با صدایی خوفناک از وسط حرم شریف پرت شد وسط اتاق و چشمش به پرده پنجره باز اتاق افتاد که با نسیم خنک سحرگاهِ مردادی در هوا میرقصید و با ستارههای پرنور آسمان قایمباشک بازی میکرد…
هنوز گیج و خوابآلود بود و هوا همچنان تاریک… صدای خوفناک اما از سوی دیگر اتاق و از پشت درِ حیاط خانه میآمد… گوووم گوووم … کسی محکم به در لگد میکوبید… سروصداهای بلند، اما گنگ و مبهمی هم از پشت در به گوش میرسید… زبانشان عربی نبود…
ناگهان در شکست و تعداد زیادی سرباز مثل مور و ملخ ریختند توی حیاط و راهرو و اتاقها، و چند دقیقه بعد در حالی آخرین نفرشان از خانه بیرون میرفت که تمام اتاقها و وسایل خانه بهم ریخته و شکسته و تخریب شده بود… سربازان دست خالی برنگشتند، غنیمت بزرگی همراهشان بود… دو سرباز زن، دستان فرح را محکم گرفته بودند و به دنبال خود میکشیدند تا به جیپ نظامی رسیدند و بعد، او را با ضربه دستانشان به درون جیپ هول دادند…
خوابِ شیرین فرح حالا به کابوسی تلخ و هولناک تبدیل شده بود… شاید هنوز خواب بود و خواب میدید، اما درد توی استخوانها و مچ دستهایش پیچیده و ضربان قلبش به بالای ۱۵۰ رسیده بود… ولی مگر خواب درد دارد؟!…
محمد ابوعیاش اما خواب نبود، برای دستنماز بیدار شده و منتظر اذان صبح بود که سربازان به خانهاش هجوم آوردند. تعداد زیادی سرباز با تعداد زیادی جیپ و ماشین پلیس… محمد با چشمان بیدار و بهت زدهاش دید که سربازان خانه را تفتیش و وسایل خانه را تخریب و غارت کردند و دختر جوان ۲۵ سالهاش را کشان کشان با خود بردند و به زور سوار خودروی نظامی کرده و از خانه دور شدند…
آفتاب صبح چهارشنبه ۱۵ مرداد ( ۶ آگوست ۲۰۲۵) که از پشت کوههای سرسبز روستای «بیت امر» در شمال الخلیل سر زد، همهمه در کوچهپسکوچههای «بیت امر» بالا گرفت و خبر پیچید که سحرگاه دیشب، نیروهای اشغالگر به چند محله حمله کرده و پس از تفتیش خانه محمد ابوعیاش، دختر جوان خبرنگارش را دستگیر و به بازداشتگاهی منتقل کردهاند. همان روز، کمیسیون امور زندانیان فلسطینی گزارش داد که اشغالگران در حملات وحشیانه شب و روز گذشته علاوه بر فرح ابوعیاش، ۲۰ فلسطینی دیگر را در استانهای الخلیل، قلقیلیه، رام الله و نابلس دستگیر کردهاند.
روستای بیت امر؛ از دلبری تا اِشغال
«بیت امر» یکی از روستاهای زیبا و سرسبز استان الخلیل است و در ۸ کیلومتری شمالِ شهر الخلیل و در حاشیه جاده اصلیِ الخلیل _بیت لحم قرار دارد. جمعیتش بسیار بیشتر از جمعیت یک روستای معمولی ( طبق آماری حدود ۱۸هزار نفر) است و ساختار نیمهشهری و گستره مسکونیاش که طی چندین دهه افزایش یافته، در کنار امکاناتی چون مدارس تمام مقاطع تحصیلی، چندین درمانگاه و مخابرات و قرار گرفتن در زیرمجموعههای اداری شهرداری الخلیل، نام شهرک را هم به آن اطلاق کرده است.
با اینهمه انگار روستا بودن بیشتر به آن میآید. یک روستای بزرگ و سرسبز با مزارع گسترده و باغات درهم تنیده، که عطر قداستی پیامبرگونه در هوای آن پراکنده است، چراکه اهالیاش معتقدند آرامگاه پدر حضرت یونسِ نبی در بیت امر و در همان مسجدی واقع شده که یک گلدسته بلند و یک چاه عمیق دارد.
فلسطینیان بیت امر را که بر فراز مجموعهای از تپههای وسیع قرار دارد، یکی از زیباترین روستاهای فلسطین میدانند که زیباییاش را مدیون جنگلهای کاج و بلوط و باغهای سیب و هلو و انگور و زیتون و آلو و انجیر و گلابی است که آن را از هر طرف احاطه کردهاند. منطقه مسکونی تقریبا در بالای تپهها، و درختان و باغهای میوه، علاوه بر بلندیها در دامنههای کوهپایهها روییدهاند.
شیب دامنهها که تمام میشود مزارع حبوبات و صیفی و سبزیجاتی چون گوجه فرنگی شروع میشود و تا درههای اطراف ادامه مییابد.
آسمان بیت امر بارانهای خوبی دارد و از زمینش نیز چشمههای زلال آب میجوشد، تا هم مزارع و باغات را سیراب کند و هم کام تشنه اهالی روستا را.
شاید همین دلرباییهای طبیعی بیت امر بود که اشغالگران صهیونی که از سال ۱۹۶۷ کرانه باختری را به اشغال خود در آورده بودند، به طمع انداخت تا برای مهاجران یهودی تازه از راه رسیده، خانههایی در اراضی سبز و پرآب و حاصلخیز بیت امر بسازند…
۱۰۰ هکتار از اراضی بیت امر آرام آرام تصرف شد و شهرکهای یهودینشینِ «کفر عتصیون و افران» در شمال و شمال شرق، شهرک یهودینشینِ «نحال تصوریف» در غرب و شهرک یهودینشین «کریات تسور» در جنوب بیت امر شکل گرفت.
نیروهای اشغالگر از ۲۵ سال پیش یک برج نظامی و از حدود ۱۰ سال پیش یک دروازه آهنی بزرگ برای کنترل زندگی هزاران نفر از ساکنان بیت امر نصب کردند. شهردار بیت امر در سال ۲۰۲۲ به «قدس العربی» گفته بود که ۱۳ شهرک و پایگاه نظامی به صورت کمربندی این شهر را محاصره کردهاند و بیش از نیمی از شهرکنشینان افراطی هستند. این شرایط که با تجاوزات روزانه اشغالگران، تخریب خانهها و مصادره اراضی مردم محلی همراه است، بیت امر را به یکی از شهرهای مقاوم در کرانه باختری تبدیل کرده که مردمانش سالهاست در مقابل زیادهخواهی و شهرکسازی صهیونیستها مقاومت میکنند، به گونهای که از ابتدای اشغالگری تاکنون بیش از ۷۰ شهید، صدها مجروح و صدها اسیر داشتهاند. آنها به همان اندازه که اهل زراعت و باغداری و کشت و کار روی زمین هستند، به خاک خود دلبستهاند و سال به سال در برابر مصادره زمینهایشان مقاومت بیشتری از خود نشان میدهند.
پای مقاومت به خانه ابوعیاش رسید
هنوز روزها بلند بود و گرچه بوی پاییز گاه و بیگاه با نسیمی در لابه لای درختان باغ و میان علفزار میوزید، اما آفتاب گرم شهریور ماه تا ساعات طولانی روی دیوار خانههای روستا میماند و فرصتی بود تا روستاییان پس از آمادهسازی زمینهایشان برای کشت پاییزه و برداشت آخرین میوههای تابستانی، دور هم بنشینند و چایی بنوشند و درباره میزان آفت باغات و کود مناسب مزارع صحبت کنند که معمولا صحبتهایشان به ایستادگی جوانان روستا در برابر تجاوزات و زیادهخواهیهای اشغالگران میکشید که دستدرازیشان به اراضی بیت امر و شهرکسازیشان تمامی نداشت و هر روز بیشتر میشد. صحبتهایی که نقل آن معمولا به خانه روستاییان و دورهمیهای شبانه اهالی خانه هم میرسید. خانه محمد ابوعیاش و همسرش مرام یکی از این خانهها بود…
فرح در یکی از همین روزهای گرم و بلند شهریوری با آمدنش خانه محمد ابوعیاش را روشن کرده بود؛ ۲۴ شهریور ۱۳۷۹ ( ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۰ )…
سالها یکی پس از دیگری میگذشت و فرح در کنار ۷ خواهر و برادرش احمد، آرام آرام در فضای گرم خانواده و در میان باغات و جنگلهای بلوط و مزارع و علفزارهای سرسبز بیت امر قد میکشید… قد میکشید و میدید که روستای زیبایشان روز به روز کوچکتر میشود و اشغالگران هر روز تکهای از باغات و مزارع بیت امر را مصادره میکنند… میدید که جای درختان باغهایشان، خانههای سیمانی و زمخت و بیروح مهاجران یهودی سبز میشود.
بزرگتر که شد فهمید استعمارگران یهودی فقط روی روستای زیبای آنها چنبره نزدهاند و از سال ۱۹۶۷ به بعد، یعنی پس از شکست اعراب در جنگ شش روزه که کرانه باختری به اشغال نظامی ارتش اسرائیل در آمده بود، بخش وسیعی از سایر روستاها و شهرکهای استان الخلیل مثل شهرک یطا، شهرک دورا، شهرک الظاهریه، شهرک حلحول، شهرک صوریف، شهرک ترقومیا و شهرک الشیوخ را مصادره و در آنها شهرکسازی کردهاند.
اشغالگران حتی در قلب شهر الخلیل هم یک کوی یهودینشین ایجاد کرده و دور تا دور الخلیل را با ساخت شهرکهای یهودینشین محاصره کردهاند.
اشغالگری صهیونیسم در خاک فلسطینیها محدود به استان الخلیل نبود و در سایر استانهای کرانه باختری هم ریشه دوانده بود و هر روز شهرکی مثل قارچ در اراضی زراعی و باغی فلسطینیان در شهرهای طولکرم، نابلس، رام الله، اریحا، بیتالمقدس شرقی، بیت لحم و… میرویید…
تعداد شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری تا سال ۲۰۰۰ یعنی زمان تولد فرح ابوعیاش به بالای صد شهرک و تعداد شهرکنشینان به ۲۰۰ هزار نفر رسیده بود و این روند همچنان ادامه داشت تا فرح تحصیلات دبیرستانیاش را به پایان رساند.
برچسب ها :اشغالگران ، خبرنگار ، فرح ابوعیاش ، کرانه باختری ، گوانتاناموهای صهیونیسم ، مبارز خستگیناپذیر ، میدان نبرد رسانهای
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰